اثبات عشق
پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم…
ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم
سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود…
اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به
وضوح حس می کردیم…
می دونستیم بچه دار نمی شیم…
ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از ماست…
اولاش نمی خواستیم بدونیم…
با خودمون می گفتیم…
عشقمون واسه یه زندگی رویایی کافیه…
بچه می خوایم چی کار؟…
در واقع خودمونو گول می زدیم…
هم من هم اون…هر دومون عاشق بچه بودیم…
تا اینکه یه روز علی نشست رو به رومو گفت…
اگه مشکل از من باشه …
تو چی کار می کنی؟…
فکر نکردم تا شک کنه که دوسش ندارم…
خیلی سریع بهش گفتم…من حاضرم به خاطر تو رو همه چی خط سیاه بکشم…
علی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس راحت کشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد…
گفتم:تو چی؟ گفت:من؟
گفتم:آره… اگه مشکل از من باشه… تو چی کار می کنی؟
برگشت…زل زد به چشام…گفت: تو به عشق من شک داری؟…
فرصت جواب ندادو گفت: من وجود تو رو با هیچی عوض نمی کنم…
با لبخندی که رو صورتم نمایان شد
خیالش راحت شد که من مطمئن شدم اون هنوزم منو دوس داره…
گفتم:پس فردا می ریم آزمایشگاه…
گفت:موافقم…فردا می ریم…
و رفتیم… نمی دونم چرا اما دلم مثل سیر و سرکه می جوشید…
اگه واقعا عیب از من بود چی؟…
سر خودمو با کار گرم کردم تا دیگه فرصت فکر کردن به این حرفارو به خودم ندم…
طبق قرارمون صبح رفتیم آزمایشگاه…
هم من هم اون…هر دو آزمایش دادیم…
بهمون گفتن جواب تا یک هفته دیگه حاضره…
یه هفته واسمون قد صد سال طول کشید…
اضطرابو می شد خیلی اسون تو چهره هردومون دید…
با این حال به همدیگه اطمینان می دادیم که جواب ازمایش واسه هیچ کدوممون مهم نیست…
بالاخره اون روز رسید…
علی مثل همیشه رفت سر کار و من خودم باید جواب ازمایشو می گرفتم…
دستام مثل بید می لرزید…
داخل ازمایشگاه شدم…
علی که اومد خسته بود…
اما کنجکاو…ازم پرسید جوابو گرفتی؟
منم زدم زیر گریه…فهمید که مشکل از منه…
اما نمی دونم که تغییر چهره اش از ناراحتی بود…
یا از خوشحالی…
روزا می گذشتن و علی روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر می شد…
تا اینکه یه روز که دیگه صبرم از این رفتاراش طاق شده بود…
بهش گفتم:علی… تو چته؟ چرا این جوری می کنی…؟
اونم عقده شو خالی کرد گفت: من بچه دوس دارم پرستو …مگه گناهم چیه؟…
من نمی تونم یه عمر بی بچه تو یه خونه سر کنم…
دهنم خشک شده بود… چشام پراشک… گفتم اما تو خودت گفتی همه جوره منو دوس داری…
گفتی حاضری بخاطرم قید بچه رو بزنی… پس چی شد؟
گفت:آره گفتم… اما اشتباه کردم… الان می بینم نمی تونم… نمی کشم…
نخواستم بحثو ادامه بدم… پی یه جای خلوت می گشتم تا یه دل سیر گریه کنم…
اتاقو انتخاب کردم…
من و علی دیگه با هم حرفی نزدیم… تا اینکه علی احضاریه اورد برام و گفت می خوام طلاقت بدم…
یا زن بگیرم… نمی تونم خرج دو نفرو با هم بدم… بنابراین از فردا تو واسه خودت…منم واسه خودم…
دلم شکست… نمی تونستم باور کنم کسی که یه عمر به حرفای قشنگش دل خوش کرده بودم…
حالا به همه چی پا زده…
دیگه طاقت نیاوردم
لباسامو پوشیدمو ساکمم بستم…
برگه جواب ازمایش هنوز توی جیب مانتوام بود…
درش اوردم یه نامه نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو کنار گلدون گذاشتم…
احضاریه رو برداشتم و از خونه زدم بیرون…
توی نامه نوشت بودم:
علی جان…سلام…
امیدوارم پای حرفت واساده باشی و منو طلاق بدی…
چون اگه این کارو نکنی خودم ازت جدا می شم…
می دونی که می تونم…
دادگاه این حقو به من می ده که از مردی که بچه دار نمی شه جدا شم…
وقتی جواب ازمایشارو گرفتم و دیدم که عیب از توئه…
باور کن اون قدر برام بی اهمیت بود که حاضر بودم برگه رو همون جاپاره کنم…
اما نمی دونم چرا خواستم یه بار دیگه عشقت به من ثابت شه…
توی دادگاه منتظرتم…امضا…پرستو!
![چتروم جرقه ايراني باكس](http://uploadtak.ir/images/fh63phuqmpknz78qtl.gif)
![كارت شارژ به قيمت دولتي و نمايندگي ايرانسل و همراه اول](http://uploadtak.ir/images/rim6dit6r7oh1w3kypc.gif)
از کجا بفهمم وعده ازدواج نامزدم دروغ است؟
یكی از موارد اصلی كه توسط دختران و پسران جوان به عنوان دلیل دوستی ها و آشنایی های پیش از ازدواجشان عنوان می شود آشنایی به قصد ازدواج است. معمولاً در اینگونه روابط یكی از طرفین به دیگری قول ازدواج داده و از وی می خواهد به منظور شناخت بیشتر مدتی با هم در ارتباط باشند.
اما متاسفانه ممكن است برخی به قول و قرارهایشان وفادار نبوده و تنها قصد سوء استفاده از فرد مقابل را داشته باشند. به همین دلیل لازم است كه افراد قادر باشند میان راست و دروغ تمایز قائل شده و خود را از عواقب ناگوار چنین مسئله ای محفوظ بدارند.
معمولاً در رفتار و افكار كسانی كه با دادن وعده دروغین سعی در اغفال فرد مقابل دارند نكاتی دیده می شود كه با كمی دقت در آنها می توان نسبت به نیت فرد مقابل آگاهی حاصل نمود.
مهمترین این مسائل و رفتارها عبارتند از
اصرار بر پنهان ماندن رابطه
معمولاً این افراد اصرار دارند كه هیچ یك از اعضای خانواده و حتی دوستان از این ماجرا با خبر نشوند. گرچه ممكن است آنها دلایلی مانند نامساعد بودن شرایط، ترس از مخالفت اطرافیان و ... را دلیل این درخواست معرفی می كنند اما چون در حقیقت قصد ازدواج ندارند از اینكه شما این موضوع را با دیگران در میان گذاشته و آنها شما را راهنمایی كنند و همچنین به منظور اجتناب از جدی شدن رابطه از طریق مطلع شدن خانواده ها، می خواهند این رابطه پنهان بماند.
پیشنهاد ازدواج در آغاز آشنایی
اگر فردی بدون هیچ آشنایی قبلی با شما در همان اولین برخورد پیشنهاد ازدواج داد باید كمی محتاط شوید. چطور ممكن است در اولین برخورد، شخصی چنین پیشنهاد مهمی به شما بدهد بدون آنكه هنوز شما را درست شناخته باشد؟ در چنین مواردی احتمالاً ویژگی های ظاهری مانند زیبایی، وضعیت مالی،تحصیلی و... شما فرد مقابل را تحت تاثیر قرار داده و وی از دادن پیشنهاد ازدواج به شما اهداف دیگری دارد.
پیشنهاد ازدواج پس از رد درخواست های نامعقول
اگر فردی كه با او آشنا شده اید پس از اینكه شما به درخواست های نامعقول وی در زمینه های مختلف مثل صمیمیت جسمی یا درخواست كمك مالی پاسخ منفی دادید به شما پیشنهاد ازدواج داد بدانید كه او تنها به دنبال راهی برای رسیدن به خواسته های خویش است و به محض اینكه نیازهایش ارضا شود قول و قراهایش را زیر پا خواهد گذاشت.
تمایل نداشتن به صحبت كردن درباره ازدواج
اگر فردی كه به شما قول ازدواج داده از صحبت كردن در این باره طفره می رود دقت خود را كمی بیشتر كنید. اگر ازدواج برای وی یك هدف باشد مانند هر هدف دیگری بریا رسیدن به آن برنامه ریزی نموده و تلاش می كند. به همین دلیل باید در مورد آن با شما صحبت كند تا به كمك هم تصمیماتی اتخاذ كنید و گام هایی بردارید كه شما را به هدفتان نزدیك تر كند. مثلاً ممكن است فردی تصمیم بگیرید كه در كلاس های آموزش مهارت های زندگی شركت كند یا به دنبال پیدا كردن شغلی باشد. به هر حال هنگامی كه فرد قصد انجام كاری دارد حتماً در مورد آ ن فكر و اقدام می كند.
موكول كردن ازدواج به سال های بعد
اگر فردی كه با او آشنا شده اید می گوید با آنكه علاقه بسیاری به شما دارد اما حداقل تا پنج سال دیگر شرایط ازدواج را ندارد و از شما می خواهد كه به خاطرش صبر كنید، باید در صحت گفته های وی شك كنید. بهتر است دلایل وی را بشنوید و به او بگویید كه لازم نیست در شروع زندگی همه شرایط ایده آل باشد و شما از اینكه در كنار وی برای ساختن زندگی تان تلاش كنید لذت می برید.
![چتروم جرقه ايراني باكس](http://uploadtak.ir/images/fh63phuqmpknz78qtl.gif)
![كارت شارژ به قيمت دولتي و نمايندگي ايرانسل و همراه اول](http://uploadtak.ir/images/rim6dit6r7oh1w3kypc.gif)
اس ام اس مخصوص ضدحال به پسرها و دخترها
اس ام اس ضدحال به دخترها
زن به شوهرش میگه : تو هندوستان یک زن رو به قیمت یک گوسفند فروختند.. به نظر تو این بی انصافی نیست؟؟؟ شوهره میگه : نه اگه زن خوبی باشه می ارزه…
********************
دغدغه های پسر جوان :
کار ندارم ، پول ندارم ، سربازی نرفتم ، ماشین و خونه ندارم ، و …
دغدغه های دختر جوان :
لاک ناخونم پاک شده ، مهری سرویس طلا خریده ، دختر خاله ام ماشین داره ، مامان غذای خوب نمی پزه ، عروسکمو هنوز نخوابوندم!
********************
زن از شوهرش می پرسه: عزیزم ، تو منو دوست داری؟
مرد میگه : خوب معلومه عزیزم ، اگه دوست نداشتم چطور می تونستم هر شب بیام خونه پیشت وقت و عمرم رو تلف کنم!!!
********************
زنها دو وقت گریه می کنن: وقتی فریب می خورن ، وقتی می خوان فریب بدن.
********************
بزرگترین گناه؟ شوهر نداشتن
بزرگترین تفریح؟ شوهر سرکار گذاشتن
بزرگترین کار؟ شوهر تربیت کردن
بزرگترین شگفتی؟ شوهرعاقل دیدن
بزرگترین آرزو؟ داشتن مردی به اسم شوهر
********************
آدما می تونند دختر باشن اما دخترا نمی تونند آدم باشن
********************
نصیحت خنگول به پسرش : هیچ وقت زن نگیر به پسرت هم بگو زن نگیره!
********************
هشدار به دخترهای دم بخت ، دخترهای چینی با مهریه ی کم در راهند… بجنبید.
********************
پیامی برای دختران : ز گهواره تا گور دانش بجوی چون از شوهر خبری نیست!
********************
پسره: من تا ۲۵ سالم نشه ازدواج نمیکنم
دختره: منم تا ازدواج نکنم ۲۵ سالم نمیشه
********************
۷دخترلاغر ۷پسرچاق راخوردند
تعبیر: قحطی شوهر در راه است
********************
سربازی راهیست برای آدم کردن پسرها…
اما هیچ راهی برای آدم کردن دخترها وجود نداره!
********************
سلام ، شنیدم پنج شنبه جشن نامزدیته ، خیلی خوشحال شدم . تبریک میگم.
ستاد پیشگیری از افسردگی دختران دم بخت
********************
غضنفر به زنش میگه میخوام برای تعطیلات ببرمت دور دنیا
زنش میگه : نه ! بریم یه جای دیگه
********************
شوهره میاد خونه به زنش میگه:
من برای شام دوستمو دعوت کردم خونه مون
زنش میگه: چرا این کار رو کردی، ببین خونه چقدر بهم ریخته است
ظرفا کثیفن، هیچی هم برای خوردن تو یخچال نیست
شوهره میگه: میدونم ولی اشکالی نداره
زنه میگه: اگه میدونی، پس چرا دوستت رو دعوت کردی؟
شوهرمیگه: آخه اون زده به سرش بره زن بگیره
********************
درخت مکر زن صد ریشه دارد / فلک از دست زن اندیشه دارد!
********************
مرد دوستی را کشف کرد و عشق اختراع شد
زن عشق را کشف کرد و ازدواج را اختراع کرد!
مرد تجارت را کشف کرد و پول را اختراع کرد
زن پول را کشف کرد و « خرید کردن » اختراع شد!
از آن به بعد مرد چیزهای بسیاری را کشف و اختراع کرد
ولی زن همچنان مشغول خرید بود
********************
فرهنگ لغات زنان : ۱٫ آره یعنی نه ۲٫ نه یعنی آره ۳٫ ما با ید با هم حرف بزنیم یعنی بشین فقط گوش کن ۴٫ هر کار دوست داری بکن یعنی بکن ولی بعد دهنت سرویسه ۵٫ چقد منو دوست داری ؟ یعنی یه گندی زدم می خوام بگم ۶٫ دو دقیقه دیگه حاضرم یعنی دو ساعت علافی
********************
بهانه ی دخترا: ۱ – فاصله سنی مون خیلی زیاده(یعنی خیلی از مرحله پرتی) ۲ – من به تو علاقه به اون صورت ندارم (یعنی خیلی بد هیکلی) ۳ – من الان تو موقعیت بدی هستم (یعنی دلم یه جا دیگه گیره) ۴ – تقصیر تو نیست تقصیر منه (یعنی عجب غلطی کردم با تو آشنا شدم) ۵ – من تو رابطه مون از هیچ کاری دریغ نکردم (یعنی هر غلطی خواستم کردم) ۶ – دیروز یه خواستگار دکتر داشتم (یعنی زودتر بیا منو بگیر )
********************
مهمه که بتونی دختری رو پیدا کنی که باباش پولدار باشه، دختری که خوش تیپ باشه، دختری که دوستت داشته باشه
ولی مهم تر از همه اینه که این ۳ تا دختر نباید همدیگر رو بشناسن
********************
اگر طاووس برای ناز کردن و روباه برای فریب دادن وتمساح برای اشک ریختن وکلاغ برای قارقار کردن داشته باشی دیگر نیازی به زن گرفتن نداری
********************
همیشه پشت سر هر مرد موفق ، زنی است که نتونسته جلوی موفقیت شو بگیره
********************
یه روز یه دختر دعا می کنه خدایا : من چیزی برای خودم نمی خوام فقط یه داماد خوب و خوشگل نصیب مادرم کن
********************
دعای دختر مجرد
اللهم عجل فی ازدواجنا و تکمیل دیننا و ارزقنا زوجا الذی رفیعا مدرکا و قدا رشیدا و مالا کثیرا و بیتا مستقلا و سیاره البرشیا
********************
دختر:موجودی است که وقتی تعجب میکند میگوید واااااااااا!! و وقتی خوشحال است میگوید بمیری الهییییییی!! وقتی غمگین است آه میکشد و وقتی میترسد جیییییییغ بنفش میکشد . وقتی بدش می آید میگوید ویشششش . وقتی خوشش می آید میگوید ووییییی. همه عناصر ذکور گیتی در عشق او واله و سرگردانند . تاریخ تولد و شماره کفش با جناق پسر عمه ی دختر خاله ی داماد همسایه ی پوریا پور سرخ را میداند .از سوسک اصولا نمیترسد بلکه چندشش میشود
********************
پدر برای اولین بار دید که دخترش به جای اینکه دو ساعت با تلفن حرف بزنه بعد از یک ربع حرف زدن تلفن رو قطع کرد. پدر پرسید: کی بود؟ دختر جواب داد: شماره رو عوضی گرفته بود
********************
میدونی چرا خانم ها کمتر فوتبال بازی می کنند؟
چون کمتر پیش میاد که یازده تا خانم راضی بشن همزمان یه جور لباس بپوشن
می گن مردهای مجرد کمتر از مردهای متاهل عمر میکنند ، اما مردهای متاهل بسیار بیشتر از مردهای مجرد آرزوی مرگ می کنند.
********************
مرد : قسم می خوری که منو به خاطر پولهام دوست نداری؟ زن : هزار تومن بده تا قسم بخورم!
********************
زن : اگه امشب نیایی بریم خونه مامانم دیگه منو نمی بینی!
مرد : برای چی؟
زن : واسه اینکه چشماتو در می آرم!
********************
همسر یه تاجر به شوهرش میگه: هر وقت تو میری سفر من عصبی میشم.
شوهرش میگه : غصه نخور عزیزم ، من خیلی زودتر از آنی که تو فکر میکنی برمیگردم.
زن میگه : خوب همین عصبیم میکنه دیگه!
********************
آدما می تونند پسر باشن اما پسرا نمی تونند آدم باشن
********************
مردها مثل جای پارک (پارکینگ) هستن خوباشون که قبلا اشغال شده بقیشون که مونده یا کوچیک هست یا جلو در مردم.
********************
زن خودش را خوشگل می کند چون خوب فهمیده که چشم مرد، تکامل یافته تر از مغز اوست!” دوریس دی
********************
قلب پسرها مثل پارکینگی است که هیچ وقت تابلوی ظرفیت تکمیل بر در آن دیده نمیشود و اما قلب دخترها مانند فرودگاهی است که مدت ماندن یک هواپیما در آن بستگی به فرود هواپیمای بعدی دارد
********************
اگه پسرا با جنبه بشن چی میشه؟؟؟؟؟ ۱- بوی ترشی کشور رو بر می داشت (لذا مشکلات زیادی برای شهرداری پیش می یومد) ۲- ازدواج برای دختران تبدیل به ارزو و رویای شبانه می شد ۳- شوهر مثل قند و پنیر کوپنی می شد و صف های طولانی برای گرفتن آن به وجود می امد پس به این نتیجه می رسیم که: پسر ها همین طور بی جنبه باقی بمونن هم برای دخترا بهتره هم برای تمدن
********************
بیچاره پسرها اگه تیپ بزنن برن بیرون میگن با کی قرار داری؟ اگه لباسهای معمولی بپوشن میگن اصلا سلیقه نداری اگه زیاد بگن دوستت دارم . میگن باز چه نقشه ای تو سرته اگه نگن دوست دارم میگن پای کس دیگه ای وسطه اگه زیاد بهتون زنگ بزنن میگن اعتماد نداری اگه یه مدت زنگ نزنن میگن سرت خیلی شلوغه اگه تو خونه زیاد بخندن میگن لوس شدی اگه نخندن میگن چه مرگته عاشق شدی اگه شام بخوان میگن همش به فکر شکمتی اگه شام نخوان میگن چی کوفت کردی
********************
مردها ۳ تا آرزو دارند:
۱٫اونقدر که مادرشون میگه، خوش تیپ باشن
۲٫اونقدر که بچه شون میگه، پولدار باشن
۳٫اونقدر که زنشون شک داره ، زن داشته باشن
********************
دعای پسر مجرد
اللهم ارزقنا حوریا تک دانه و کم توقعا و والدینها رو به موتا و جهیزیتها کامله و کدبانوا فی اامور المنزل و تسلیما لخشمنا و خدمتنا
********************
مرد به خدا می گه: چرا زن رو زیبا آفریدی؟
خدا می گه: واسه اینکه تو دوستش داشته باشی!
دوباره می پرسه پس چرا ناقص العقله؟
خدا هم درجواب به این سوال احمقانه مرد پاسخ میده:
واسه این که تورو دوست داشته باشه!!!
********************
قلب دخترامثل قبرستونه هرکی به اونجاپامیذاره دیگه نمیتونه برگرده اماقلب پسرامثل هتل ۵ستاره است معلوم نیست کی میادکی میره
********************
گفت مردی به همسرش روزی…. من بمیرم چگونه خواهی زیست؟ گفت: از چند و چون آن بگذر…. تو بمیری برای من کافیست
********************
[ زی ذی نامه ]
الهی ! به مردان درخانه ات. به آن زن ذلیلان فرزانه ات .
به آنانکه در بچه داری تکند. یلان عوض کردن پوشکند .
به آنانکه باذوق وشوق تمام . به مادرزن خود بگویند : مامان .
به آنانکه دامن رفو میکنند. زبعد رفویش اتومیکنند.
به آن قرمه سبزی پزان قدر . به آن مادران به ظاهرپدر .
الهی ! به آه دل زن ذلیل . به آن اشک چشمان ممد سبیل !
که ما را براین عهد کن استوار! ازاین زن ذلیلی مکن برکنار.
********************
بچه از باباش میپرسه بابا تو بهشت زن ها از شوهرشون جدا زندگی میکنن یا با هم هستن ؟ بابا میگه بچه جون اگه زن ها با شوهرشون یه جا باشن که دیگه اونجا بهشت نمیشه !!
![چتروم جرقه ايراني باكس](http://uploadtak.ir/images/fh63phuqmpknz78qtl.gif)
![كارت شارژ به قيمت دولتي و نمايندگي ايرانسل و همراه اول](http://uploadtak.ir/images/rim6dit6r7oh1w3kypc.gif)
ویژگیهای یک مرد خوب
فهمیدن این كه چه مردی، مرد زندگی است كمی زمان میبرد. پس با نشانههای یك مرد خوب آشنا شوید و ببینید كه طرف مقابلتان این ویژگیها را دارد یا نه. این نکته را هم بگوییم که شناخت همه این ویژگیها در مرحله آشنایی ممکن نیست اما میتوانید تعدادی از آنها را در طرف مقابل تشخیص دهید و هرچه بیشتر این ویژگیها را داشت، به او اطمینان بیشتری کنید.
نشانه اول؛ احترام
احترام موضوعی است كه در صدر جدول خوشبختی قرار دارد و خودش را به هزار و یك جلوه نشان میدهد و البته احترام یك موضوع ٢ جانبه است؛ موضوعی كه هم شما باید برای رعایتكردنش تلاش كنید و هم همسرتان باید در رفتارهایش آن را نشان دهد. اگر میخواهید بدانید احترام در رابطه میان شما و نامزدتان جایی دارد، میتوانید از نشانههای زیر كمك بگیرید.
١) اهل سازش است و به خاطر منافع مشتركتان كوتاه میآید. او گذشتهای شما را میبیند و برای كم كردن فشار روی شما و ارتباطتان، گاهی از خواستههایش میگذرد. به احساسات و نگرانیهای شما گوش میكند و بدون نصیحت كردن یا رنجیدن، برای درك كردنشان تلاش میكند.
٢) میداند كه یك آدم بیعیب و نقص نیستید اما شما را همانطور كه هستید دوست دارد و با دیگران مقایسهتان نمیكند. برای نظرهای شما ارزش قائل است؛ قبل از هر تصمیم اساسیای، نظر شما را میپرسد و با تكروی سعی نمیكند حرف خودش را به كرسی بنشاند.
٣) وقتی موفقیتی به دست میآورید با تمام وجود برایتان خوشحال میشود و سعی میكند زمینه را برای موفقیتهای آیندهتان فراهم كند.
٤) احترام فقط در لحن خوب و رفتار پرمحبت خودش را نشان نمیدهد. پس اول ببینید كه نامزدتان نشانههای بالا را در رفتارهایش نشان میدهد یا خیر و بعد وجود آنها را در رفتارهای خودتان بررسی كنید.
نشانه دوم: اولویتهای مشترك
همه ما ایدهآلهایی در ذهنمان داریم كه از بچگی، وقتی صحبت ازدواج در آینده میآید، در ذهنمان چرخ میزنند. از ویژگیهای ظاهری مثل قد و وزن گرفته تا شرایط مالی، تحصیلات و خصلتهای رفتاری. اولویتگذاری آدمها برای این ویژگیها یكسان نیست. یكی به شأن اجتماعی اهمیت بیشتری میدهد و یكی به خلقوخو؛ یكی خانواده برایش مهم است و یكی هم پول.
١) برای انتخاب همسر، به الگوهای دیگران نگاه نكنید و سعی كنید كه این موضوعات مهم را از نظر خودتان دستهبندی كنید.
٢) مهم نیست كه از نظر بقیه فردی كه انتخاب كردهاید چقدر شگفتانگیز یا ایدهآل است، مهم این است كه این فرد چقدر به معیارهای خود شما نزدیك باشد و البته این كه از مرزبندیها و خط قرمزهایتان هم عبور نكند.
٣) اگر به یك مورد خاص فكر میكنید و برای ازدواج فردی را بررسی میكنید، اول ١٠ ویژگی مهمی كه برایتان در اولویت قرار دارند را روی كاغذ بیاورید و بعد در مورد ایدهآل بودن یا نبودن این فرد تصمیم بگیرید. حتی اگر او ٧ ویژگی از این ١٠ تا را داشته باشد، میتواند یك همسر مناسب برای شما باشد. تا اینجای كار ٥٠ درصد مشكل حل شده. حالا وقت آن است كه از این همسر آینده هم بخواهیم اولویتهایش را روی كاغذ بنویسد و ببیند كه آیا شما هم میتوانید همسر ایدآلی برایش باشید یا نه!
نشانه سوم: از خط قرمزها نمیگذرد
در هر ارتباطی خط قرمزهایی هست كه شكسته شدنشان همه چیز را به هم میریزد و البته محدودیتهای همه ارتباطها مثل هم نیستند. وقتی هم كه پای زندگی مشترك به میان بیاید، خط قرمزها پیچیدهتر و گاهی هم غیرقابل عبورتر میشوند و به همین دلیل یكی از اصلیترین نشانههایی كه به شما میگوید یك مرد، همسر ایدهآل شماست، احترام به همین خط قرمزهاست. این خطوط قرمز ممکن است حریم روابط کلامی و فیزیکی، صداقت، حریم خانواده، رازداری و ... باشد.
١) بعضی از خط قرمزها در همه ارتباطها مثل هم هستند و بعضیهای دیگر هم تنها در مورد زندگی مشترك شما صادق هستند. پس اگر او میخواهد برایتان بهترین همسر دنیا باشد، باید هر دوی این مسیرهای ممنوعه را بشناسد و به آنها احترام بگذارد.
٢) یك همسر ایدهآل نباید تنها و تنها از مسیرهایی كه خودش درست میداند عبور كند بلكه باید نگاهی به مفهوم درست در ذهن شما بیندازد و در صورتی كه میبیند انجام یك كار به تصور ذهنی شما در موردش آسیب میزند، از انجام دادنش دست بردارد.
٣) شما هم در این مورد یك وظیفه دارید. درست است كه بسیاری از این مرزبندیها جزو كلیشههایی هستند كه همه مردها از آن باخبرند اما اگر مورد دیگری در ذهنتان وجود دارد، انتظار نداشته باشید كه مردتان آن را حدس بزند بلكه با توضیح آن موضوع و بیان دلایلتان، اهمیت این خط قرمز را بازگو كنید و از او بخواهید كه به این محدودیت احترام بگذارد.
همه ما دوست داریم بهترین باشیم و اگر مقابل فردی بنشینیم كه دوستش داریم و نگران از دست دادنش هستیم، دوست داریم خودمان را بهمراتب بهتر از خود واقعیمان جلوه دهیم و ضعفها و شكستهایمان را در مقابلش پنهان كنیم. اما در یك رابطه ایدهآل شما هیچ نیازی به پنهان كردن خود واقعیتان نخواهید داشت.
نشانه چهارم: اجازه میدهد خودتان باشید
همه ما دوست داریم بهترین باشیم. بهتر از چیزی كه هستیم و حتی بهتر از چیزی كه در توانمان هست. به خصوص اگر مقابل فردی بنشینیم كه دوستش داریم و نگران از دست دادنش هستیم، دوست داریم خودمان را بهمراتب بهتر از خود واقعیمان جلوه دهیم و ضعفها و شكستهایمان را در مقابلش پنهان كنیم. اما در یك رابطه ایدهآل شما هیچ نیازی به پنهان كردن خود واقعیتان نخواهید داشت.
١) میدانید او شما را همانطور كه هستید دوست دارد و حتی اگر هزار زن قدرتمندتر و داناتر از شما مقابلش ظاهر شوند، باز هم شما را انتخاب میكند.
٢) این حس به شما اعتماد به نفس میدهد و نمیگذارد كه با حسادت، ترسها و بیاعتمادیهای بیمورد یا احساس ناامنی، زندگی مشتركتان را خراب كنید.
نشانه پنجم: از شما دفاع میكند
گرچه بهترین حالت ممكن این است كه ازدواج شما همه را خوشحال كند و كوچكترین سردی و مشكلی در این مسیر پیش نیاید اما نباید فراموش كنید كه این حالت رویایی همیشه هم اتفاق نمیافتد. تفاوتهای خانوادگی، تفاوت در انتظارها و سبك زندگی و بسیاری عوامل دیگر میتواند انتقاد دیگران را متوجه شما و تصمیم مشتركتان كند.
١) اگر او همسر ایدهآل شما باشد، با شنیدن این داوریها و گوشه كنایهها از تصمیمش دلسرد نمیشود و برای راضی كردن دیگران، به فكر تغییر برنامههایش نمیافتد.
٢) شاید شما ٢ نفر با گرفتن یك تصمیم مشترك بتوانید راه را برای این ازدواج هموارتر كنید اما یك مرد ایدهآل هرگز بار این تغییرات را به دوش شما نمیاندازد و با قرار دادنتان در برابر دیگران، بهدنبال حاشیه امنی برای خودش نمیگردد.
نشانه ششم: حستان به شما میگوید ...
حتی اگر او تمام نشانههایی كه یك همسر ایدهآل باید داشته باشد را دارد، باز هم به معنای این نیست كه او مردی است كه برای آرامش شما آفریده شده است. با وجود بررسی تمام این موضوعات، دست آخر باید به این فكر كنید كه چه حسی درباره این مرد دارید.
آیا هر زمان كه او را میبینید احساس شوق و هیجان سراغتان میآید؟ آیا بعد از هر دیدار، با اشتیاق منتظر گذاشتن قرار بعدی میمانید؟ آیا وقتی صحبت از ازدواج میشود، دلتان میخواهد كه زود همهچیز جفتوجور شود و برای همیشه در كنار او باشید؟
اگر پاسخ شما به این سوالها منفی است اما وقتی دودوتا چهارتا میكنید، میبینید كه او ایرادی ندارد كه بخواهید به خاطرش از ازدواج صرفنظر كنید، دست نگهدارید!
حسی كه شما باید به همسر آیندهتان داشته باشید، بسیار مهم است، حسی كه اگر نباشد، با وجود تمام ویژگیهای مثبت هم نمیتواند شما را به ماندن در یك زندگی دلگرم كند.
![چتروم جرقه ايراني باكس](http://uploadtak.ir/images/fh63phuqmpknz78qtl.gif)
![كارت شارژ به قيمت دولتي و نمايندگي ايرانسل و همراه اول](http://uploadtak.ir/images/rim6dit6r7oh1w3kypc.gif)
چطوربه خواستگار خود جواب رد دهیم؟
اگر تصمیم تان را گرفته اید و می خواهید به خواستگارتان جواب رد بدهید، باید بدانید که این جواب دادن ، خودش اصول و قاعده ای دارد که باید رعایت کنید. در غیر این صورت جواب رد شما ممکن است باعث دلخوری یا حتی کینه هایی شود که پاک کردن اثرات آن تا مدت ها زمان می برد. به خصوص اگر پای خواستگاری های فامیلی یا همکاری در میان باشد!
راستش را بگویید
اگر بعد از بررسی تمام موارد و درست تحلیل كردن شرایطتان، باز هم فكر میكنید برای هم ساخته نشدهاید، باید هرچه زودتر حرف دلتان را به او هم بگویید. حستان را در دلتان نگه ندارید و سعی نكنید با تحقیر و كممحلی، به او پاسخ منفیتان را نشاندهید. دلایلتان را بیان كنید و مقابلش اعتراف كنید كه علاقهای به او ندارید. از شكستن دلش نترسید و نگذارید كه بیشتر از این امیدوار باشد و در دلش برای ازدواج كردن با شما برنامه بریزد.
پردهپوشی را كنار بگذارید. اگر قرار بود منظور شما را به زبان بیزبانی بفهمد تا حالا فهمیده بود، پس وقت آن است كه با صراحت تمام و بدون ترس، تكلیف را روشن كنید. ممكن است حرف شما دلش را بشكند. اشكالی ندارد. اگر بدون توهین و او نشانه گرفتن نقاط ضعفش، تنها واقعیت را روشن كنید، دیگر مسئولیتی متوجه شما نخواهد بود، پس كاملا منطقی و بدون اینكه هیجان بیموردی به این روند تزریق كنید، بگویید كه برای خودتان و او آینده خوبی نمیبینید یا اینكه احساسی كه به او دارید از این جنس نیست و هیچوقت هم نخواهد بود.
چشم در چشم حرف بزنید
اگر هنوز جواب منفیتان را قاطعانه به او ندادهاید، بجنبید. در نخستین فرصت یك قرار دونفره با او بگذارید و بدون گوشه و كنایه یا در لفافه حرفزدن، برایش همه چیز را توضیح دهید. احترام گذاشتن به او پذیرش این موضوع را برایش آسانتر میكند و تنظیم كردن چنین قراری یكی از نشانههای این احترام است.
قرار نیست این ملاقات را دوباره تكرار و دهها بار موضعتان را بیان كنید. چه قانع شود و چه نه، شما تنها باید یكبار و برای همیشه تكلیف این ماجرا را روشن كنید.
غرورش را نشکنید
هیچ وقت او را بهدلیل علاقهای كه به شما دارد، تحقیر نكنید. شما هر راهی را برای رد كردن درخواستش میتوانید بروید؛ اما حق ندارید به او حمله و توهین كنید یا بهدلیل حسی كه دارد او را سرزنش كنید. اگر او با درخواستهای مكررش شما را آزار میدهد، تنها جریان ارتباطتان را قطع كرده و تلاش كنید تاجایی كه میتوانید از او فاصله بگیرید.
مراقب واژهها باشید
موضعتان را طوری بیان كنید كه امكان هیچ برداشت دیگری وجود نداشته باشد و مهمتر اینكه، هیچ امیدی برای آینده به او ندهید. جملاتی مثل «فعلا قصد ازدواج ندارم»، «بگذار بازهم فكر كنم»، «بهدلیل مخالفت خانوادهام نمیتوانم» و... نه تنها كمكی به پیشبرد این ماجرا نمیكند بلكه او را هم معلق و بلاتكلیف گذاشته و آیندهاش را تحتتاثیر قرار میدهند. بهدلیل ناتوانی در نه گفتن، با او بازی نكنید.
بگذارید از احساسش حرف بزند
متكلم وحده نباشید و به او هم اجازه دهید كه حرفهایش را بزند و از خودش دفاع كند. بدون آنكه حرفش را قطع كنید یا با لحنی تند و شتابزده به او جواب دهید، بگذارید خودش را خالی كند. او بهعنوان خواستگار شما، حق دارد تمام تلاشش را بكند و هر راهی كه گمان میكند برای رسیدن به شما منتهی میشود را برود. پس به او این فرصت را بدهید اما در تمام مراحل، قاطعانه روی موضع اولیتان پافشاری كنید.
چطور جواب رد دهیم؟
با اقتدار حرف بزنید
اینجا هم اعتماد به نفس حرف اول را میزند مثل آدمهای ضعیف رفتار نكنید و با اعتماد بهنفس حرف دلتان را بزنید. این حق شماست كه تنها با كسی كه دوستش دارید زیر یك سقف زندگی كنید و علاقه فرد دیگری به شما، نمیتواند این حق را از بین ببرد. هر كسی مسئول احساسات خودش است و اگر شما كاری نكردهاید كه به او آسیب بزند، پس دیگر نباید نگران چیزی باشید. او باید آنقدر منطقی باشد كه بتواند با این موضوع كنار بیاید و اگر در این مورد ناتوان است، شما نمیتوانید كمكی به او بكنید.
بگویید با دیگران خوشبخت می شود اما با شما نه!
اگر میخواهید یك پایانبندی خوب ایجاد كنید، كمی او را تحسین كنید. در ذهنتان فهرستی از نقاط قوت او را بچینید و وقت نه گفتن، با اشاره به همه آنها برایش توضیح دهید كه باز هم میتواند شانس عاشق شدن و دوست داشته شدن را داشته باشد. فقط برایش توضیح دهید كه او را به چشم مرد زندگیتان ببینید و این به معنای بد بودن یا ناتوان بودن او نیست.
رابطه را کش ندهید
اگر پیشنهاد ازدواجش را رد كردهاید، باید تا آبها از آسیاب نیفتاده از او فاصله بگیرید. به خصوص در رابطه های همکاری، دانشگاهی یا فامیلی. به هیچ بهانهای به او زنگ نزنید. شاید برای شما كه به او احساسی ندارید، این اتفاق كاملا عادی بهنظر برسد و بخواهید كاملا دوستانه با او حرف بزنید یا ببینیدش، اما اشتباه میكنید، حتی باوجود پایان گرفتن این ارتباط، ماجرا در او تمام نشده، پس آتشی كه سعی كردید خاموشش كنید را دوباره روشن نكنید.
بازندگیتان بازی نكنید
هرگز بهدلیل ترحم وارد یك ارتباط نشوید. اگر واقعا به او حسی ندارید، حق ندارید بهدلیل اینكه دلش را بشكنید به او وعدهای بدهید كه در مورد ادامه دادنش مطمئن نیستید. اگر به آینده مشتركتان امیدی ندارید، قبل از آنكه چیزی شروع شود، تمامش كنید. شما نمیتوانید یك عمر با ترحم زندگی كنید، پس با كش دادن این ماجرا با احساسات و آینده او بازی نكنید و خودتان را هم به بازی نگیرید.
تصمیمتان را بگیرید، میخواهیدش یا نه؟
قبل از آنكه حجت را برای این خواستگارتان تمام كنید، به پیشنهاد خواستگار دیگری فكر نكنید. درست است كه رابطهای میان شما و هیچ كدام از آنها نیست اما تا زمانیكه پاسخ قطعیتان را ندادهاید، در قبال فكری كه این خواستگار در مورد آینده مشتركتان میكند، مسئولید، پس با گفتن جوابتان به این مسئولیت پایان دهید. شاید هم پاسخ ندادن شما بهدلیل تردید باشد، اما اگر فكر میكنید كه اول باید موقعیت بهتری پیدا كنید و بعد باید به این خواستگار جواب منفی بدهید در اشتباه هستید. شما حق ندارید بهدلیل منافع خودتان، دیگران را معلق نگه دارید.
![چتروم جرقه ايراني باكس](http://uploadtak.ir/images/fh63phuqmpknz78qtl.gif)
![كارت شارژ به قيمت دولتي و نمايندگي ايرانسل و همراه اول](http://uploadtak.ir/images/rim6dit6r7oh1w3kypc.gif)
مراقب آنچه که میگویید باشید
هنگامی که جوان بودم زندگی خانوادگی وحشتناکی داشتم. تنها به این دلیل به مدرسه میرفتم که بتوانم چند ساعتی از خانه دور باشم و خودم را میان بچههای دیگر گم کنم. عادت کرده بودم مثل یک سایه، بیسر و صدا به مدرسه بیایم و به همان شکل به خانه برگردم. هیچ کس توجهی به من نداشت و من نیز با کسی کاری نداشتم. ترجیح میدادم هیچ توجهی را به خود جلب نکنم زیرا باور داشتم همه از من بدشان میآید. گرچه در خلوت خود تمنای دیده شدن و توجه را داشتم.
زندگی سایهوار من به همین شکل میگذشت تا این که لنی (Lenny)به مدرسه ما آمد. لنی دبیر ادبیات انگلیسی در دبیرستان ما بود. ٤٢ ساله، با ریش کم پشتی که تمام صورتش را پوشانده بود و لبخند دلنشینی که همیشه بر لب داشت. ریز نقش و پر جنب و جوش بود و اصرار داشت او را با نام کوچک صدا کنیم. برای اولین بار در زندگیام کسی به من توجه کرد و با من مهربان بود. برای اولین بار در زندگیام کسی مرا میدید، لنی!
متاهل بود و یک فرزند داشت. عاشق همسرش بود و معلوم بود که توجهش به من رنگ دلباختگی ندارد. گاهی پس از پایان ساعت درس در مدرسه میماند و با هم حرف میزدیم. از این که به حرفهایم گوش میداد تعجب میکردم و لذت میبردم و زمانی که کیف چرمیاش را بر میداشت و میگفت: "خوب بهتر است بروم." هرگز لحنش به شکلی نبود که حس کنم از بودن با من خسته شده است. برخلاف دیگران، به نظر میرسید از بودن با من خوشش میآید. حتا یک بار مرا به خانهاش دعوت کرد. همسرش برایمان نان خانگی پخته بود و من با شگفتی دیدم که لنی برای فرزند کوچکش کتاب داستان میخواند. رویداد عجیبی که هرگز در خانواده خودم ندیده بودم!
لنی توانست نظر مرا نسبت به خودم تغییر دهد. او به من گفت که میتوانم یک نویسنده شوم. گفت نوشتههایم پر از احساس هستند و او از خواندنشان لذت میبرد. ابتدا باور نکردم. خودم را موجود بیارزشی میدانستم که کاری از او ساخته نیست و ایمان داشتم لنی به خاطر تشویق من دروغ میگوید. اما او یک بار در میان کلاس و در برابر چشمان تمام همکلاسیهایم، به خاطر متن ادبی که نوشته بودم برایم دست زد و به همه گفت که من میتوانم یک نویسنده بزرگ شوم. زمانی که به اتاق آموزگاران میرفت دیدم که در راه با سایر دبیران در مورد من و متنی که نوشته بودم حرف میزند.
همان روز تصمیم گرفتم یک نویسنده شوم، چون لنی این طور میخواست. اما متاسفانه اغلب میان آنچه که میخواهید و آنچه که واقعا انجام میدهید سالها فاصله وجود دارد و من زمانی شروع به نوشتن کردم که بیست سال از آن روز میگذشت.
در همان سالی که لنی مرا تحسین کرد، به دلیل مشکلات شدید خانوادگی، کشیدن سیگار را در پانزده سالگی شروع کردم. سال بعد، هم مشروب میخوردم و هم مواد مخدر استعمال میکردم. هنوز هم لنی را دوست داشتم و با این که دیگر معلم من نبود او را گاه گاهی میدیدم تا این که خبردار شدم لنی مبتلا به سرطان شده است. از شدت غم داشتم دیوانه میشدم. به خودم، دنیا و به خدا بد و بیراه میگفتم. نمیدانستم چرا مردی به این خوبی باید در جوانی از دنیا برود (زمانی که جوان هستیم انتظار داریم دنیا به همان شکلی باشد که ما میخواهیم). به دیدنش رفتم. برخلاف آنچه که تصور میکردم با این که لاغر و رنگ پریده شده بود، آرام و خوشرو بود. همان لبخند همیشگی را بر لب داشت و مثل همیشه از دیدن من خوشحال شد. رفته بودم تا به او دلداری بدهم و به زندگی امیدوارش کنم اما گریه امانم را برید و نتوانستم هیچ حرفی بزنم. در عوض او بود که مرا دلداری میداد و میخواست به زندگی امیدوارم کند. از من خواست اعتیاد را ترک کنم و زندگی را دوست بدارم چون ارزش دوست داشته شدن را دارد.
از خانهاش که بیرون آمدم تصمیم داشتم مانند او زندگی کنم. دوست داشتم زمانی که هنگام مرگ من نیز فرا میرسد بتوانم مانند لنی به همین اندازه آرام، صبور و راضی باشم. اما نشد. نتوانستم در برابر مشکلات خانوادهام دوام بیاورم و تنها چند روز بعد از ملاقاتم با لنی از خانه فرار کردم و به لندن رفتم.
بیست سال گذشت. تمام روزهای این بیست سال را در اعتیاد و فساد غوطه خوردم. از تمام مردم و از خودم متنفر بودم. هیچ اعتقاد، هیچ باور و هیچ ایمانی را قبول نداشتم. در زندگی هیچ هدف، هیچ امید و هیچ آیندهای نمیدیدم و زندگی برایم تنها عبور کُند روزها بود. روزی به طور اتفاقی و برای این که از سرما فرار کنم وارد یک گالری نقاشی شدم. درون گالری یکی از همکلاسیهای قدیمیام را دیدم. قبل از این که بتوانم از دیدش فرار کنم، مرا دید و به طرفم آمد. هیچ اشتیاقی نداشتم که از شهری که در گذشته در آن زندگی میکردم برایم حرف بزند اما او آدم پرحرفی بود و از همه کس و همه چیز حرف زد. تقریبا به حرفهایش گوش نمیدادم تا این که نام لنی را در میان حرفهایش شنیدم. گفت، لنی تنها یک سال پس از فرار من، با زندگی وداع کرده است. گفت، یک بار همراه با سایر بچهها به دیدن لنی رفته بود. تنها یک هفته قبل از مرگش. لنی به آنها گفته بود که ایمان دارد من روزی نویسنده بزرگی خواهم شد. نویسندهای که همکلاسیهایم به آشنایی با او افتخار میکنند. برای اینکه نگاه تمسخرآمیز همکلاسی سابقم بیش از آن آزارم ندهد به سرعت از گالری بیرون آمدم و به آپارتمان کوچک، کثیف و حقیرم پناه بردم. ساعتها گریه کردم. برای اولین بار احساس کردم لیاقتم بیش از این زندگی نکبت باری است که برای خودم درست کردهام. برای اولین بار دعا کردم و از خدا خواستم کمکم کند تا بتوانم همان کسی شوم که لنی انتظار داشت.
قبل از این که بتوانم به رویای آموزگارم جامه عمل بپوشانم، دو سال طول کشید تا توانستم اعتیادم را ترک کنم و خودم را به طور کامل از منجلابی که در آن گرفتار شده بودم نجات دهم. در تمام این مدت، هر روز این جمله لنی را با خود تکرار میکردم: "روزی نویسنده بزرگی خواهم شد".
زمانی که برنده جایزه بزرگ ادبی انگلستان شدم، در مصاحبه مطبوعاتیام گفتم: هرگز از قدرت کلمات غافل نشوید. گاه یک جمله ساده میتواند زندگی فردی را به طور کامل دگرگون کند، میتواند به او زندگی ببخشد و یا زندگی را از او دریغ کند. خواهش میکنم مراقب آنچه که میگویید باشید.
داستان زندگی کاترین رایان (Catherine Ryan) نویسنده داستانهای کوتاه و برنده جایزه بزرگ ادبی انگلستان
![چتروم جرقه ايراني باكس](http://uploadtak.ir/images/fh63phuqmpknz78qtl.gif)
![كارت شارژ به قيمت دولتي و نمايندگي ايرانسل و همراه اول](http://uploadtak.ir/images/rim6dit6r7oh1w3kypc.gif)
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 74 صفحه بعد